شهروندی از جمله مفاهیمی است که از دوران یونان باستان و در کتب سیاسی مهم وجود داشته و مورد نظر قرار گرفته و در هر دوره ای باتوجه به شرایط اجتماعی و نظم سیاسی تعریف تازه پیدا کرده، اما این تعریف تازه، سبب از دست رفتن نقش کلیدی اش در جریانات اجتماعی نشده است.
تا همین روز و در نظر متفکران معاصر، هنوز شهروندان و حقوق آنها، اصلی ترین مساله مورد بررسی و نظریه پردازی است.
از سوی دیگر شهروندی و تعاریف آن و همچنین تحقیق در حقوق شهروندی، از کلیدی ترین مفاهیم مورد نظر فیلسوفان است. آنها با تبیین نظر خود در این موارد، تأثیرات بزرگی بر تحولات عینی اجتماعی و تغییرات عمده سیاسی و فرهنگی داشته اند. آنچه امروز به عنوان شهروند و حقوق مترتب بر او می شناسیم، نتیجه همین نظرات و تطورشان در طول تاریخ بوده است. آنچه در ادامه می خوانید گزیده ای کوتاه از مهم ترین نظرات فیلسوفان سیاسی درخصوص شهروندی است.
نکته جالب اینجاست که برخی از این دیدگاه ها امروزه ، حتی برای افرادی که کمترین آشنایی با مفهوم شهروندی دارند، غیر قابل قبول است ، این خود اهمیت علم به سیر مبانی شهروندی را می رساند مساله قابل توجه دیگر این که سیستم سیاسی اجتماعی غرب، با این پیشینه فکری دیرین، نیز گاه مطالبه حقوق شهروندی را به خشن ترین راه پاسخ می دهد.
شریک قدرت
ارسطو (۳۲۲ـ۳۸۴ پیش از میلاد مسیح) شهروندان را کسانی می دانست که در قدرت شریک باشند. به همین دلیل شهروندی جز در نظام مردمسالار در همان شکل یونان باستان معنی نداشت. در کتاب سیاست و حتی در پاره ای گفتارهای اخلاق نیکوماخوس، ارسطو شهروند و موقعیت انواع افراد را در دولت شهر و در نسبت با سیاست برمی شمارد. شهروند نزد ارسطو کسی بود که در قدرت و تصمیمات مهم تأثیر داشت و حق او همراه با رسیدنش به آن مقام الزامی می نمود. شهروند کسی است که صلاحیت مشارکت در قدرت شورایی و قضایی را داشته باشد. جمع اشخاص وقتی در یک جامعه به اندازه ای برسد که بسنده باشد آنگاه دولت شهر شکل می گیرد. یعنی دولت شهر فقط با شهروندان است که ساخته می شود و نه اراده فردی.